روشن &تاريك -عقل &جنون
درباره وبلاگ


به وبلاگ من خوش آمدید
آخرین مطالب
نويسندگان
شنبه 29 بهمن 1390برچسب:, :: 1:16 ::  نويسنده : هيچ كس
مرد جوانی که می خواست راه معنویت را طی کند به سراغ استاد رفت.
استاد خردمند گفت: تا یک سال به هر کسی که به تو حمله کند و دشنام دهد پولی بده.
تا دوازده ماه هر کسی به جوان حمله می کرد جوان به او پولی میداد. آخر سال باز به سراغ استاد رفت تا گام بعد را بیاموزد.
استاد گفت: به شهر برو و برایم غذا بخر.
همین که مرد رفت استاد خود را به لباس یک گدا در آورد و از راه میانبر کنار دروازه شهر رفت. وقتی مرد جوان رسید، استاد شروع کرد به توهین کردن به او.
جوان به گدا گفت: عالی است! یک سال مجبور بودم به هر کسی که به من توهین می کرد پول بدهم اما حالا می توانم مجانی فحش بشنوم، بدون آنکه پشیزی خرج کنم.
استاد وقتی صحبت جوان را شنید رو نشان داده و گفت: برای گام بعدی آماده ای چون یاد گرفتی به روی مشکلات بخندی!
داوینچی می گوید: مشکلات نمی تواند مرا شکست دهند، هر مشکلی در برابر تصمیم قاطع من تسلیم می شود.


ادامه مطلب ...
پنج شنبه 26 آبان 1390برچسب:, :: 7:58 ::  نويسنده : هيچ كس

به هنگام بازديد از يک بيمارستان روانى، از روان پزشک پرسيدم

شما چطور ميفهميد که يک بيمار روانى به بسترى شدن در بيمارستان نياز دارد يا نه؟
روانپزشک گفت : ما وان حمام را پر از آب ميکنيم و يک قاشق چايخورى، يک فنجان و يک سطل جلوى بيمار ميگذاريم و از او ميخواهيم که وان را خالى کند!!!
من گفتم: آهان! فهميدم. آدم عادى بايد سطل را بردارد چون بزرگ تر است!
روانپزشک گفت: نه! آدم عادى درپوش زير آب وان را بر ميدارد... شما ميخواهيد تختتان کنار پنجره باشد؟!!

********
1.راه حل هميشه در گزينه هاي پيشنهادي نيست!!!
2.در حل مشکل و در هنگام تصميم گيري هدفمان يادمان نرود . در حکايت فوق هدف خالي کردن آب وان است نه استفاده از ابزار پيشنهادي !!!
3.همه راه حل ها هميشه در تير رس نگاه نيست
سه شنبه 5 مهر 1390برچسب:, :: 22:10 ::  نويسنده : هيچ كس
داستان دو قورباغهگروهی از قورباغه ها از بیشه ای عبور می کردند . دو قورباغه از بین آنها درون گودال عمیقی افتادند.وقتی دیگر قورباغه ها دیدند که گودال چقدر عمیق است ،به دو قورباغه گفتند آنها دیگر می میرند. دو قورباغه نصایح آنها را نادیده گرفتند و سعی کردند با تمام توانشان از گودال بیرون بپرند.سرانجام یکی از آنها به آنچه دیگر قورباغه ها می گفتند، اعتنا کرد و دست از تلاش برداشت. به زمین افتاد و مرد.

قورباغه دیگر به تلاش ادامه داد تا جایی که توان داشت. بار دیگر قورباغه ها سرش فریاد کشیدند که دست از رنج کشیدن بردارد و بمیرد.او سخت تر شروع به پریدن کرد و سرانجام بیرون آمد. وقتی او از آنجا خارج شد. قورباغه های دیگر به او گفتند :آیا صدای ما را نشنیدی؟ قورباغه به آنها توضیح داد که او ناشنوا است.او فکر کرد که قورباغه ها، تمام مدت او را تشویق می کردند.

این داستان دو درس به ما می آموزد:

1- قدرت زندگی و مرگ در زبان است.یک واژه دلگرم کننده به کسی که غمگین است می تواند باعث پیشرفت او شود و کمک کند در طول روز سرزنده باشند.

2- یک واژه مخرب به کسی که غمگین است می تواند موجب مرگ او شود.

صفحه قبل 1 صفحه بعد
پيوندها
  • نرم افزارهای کمیاب هک
  • شوری سنج اب اکواریوم
  • کمربند چاقویی مخفی

  • تبادل لینک هوشمند
    برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان روشن &تاريك -عقل *جنون و آدرس bright-dark.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.







ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 27
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 27
بازدید ماه : 29
بازدید کل : 25702
تعداد مطالب : 47
تعداد نظرات : 21
تعداد آنلاین : 1